مجتبی ستون خیمه گاه جهادگرهای املش بود

سال 86 اولین اردوی بسیج دانشجویی برگزار شد. ماموریت دانشجوهای جهادگر اتصال راههای مواسلاتی قطع شده بین روستاها بود. از آن به بعد سید مجتبی و دوستانش نمک گیر حال خوش خدمت به محرومان شدند و در همه اردوهای بعدی نیز حضور فعالی داشتند. همه اعضای گروه به سختی مشغول کار می شدند اما این سه نفر با انرژی مضاعفی نسبت به 37 نفر دیگرحاضر درا ردوی جهادی کار می کردند

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج سازندگی، در خانه خدمتکار مادرم بود ودر اردوها خادم نیازمندانوقتی از برادر شهید غیاثی م یخواهم از پررنگ ترین خصوصیت او حرف بزند کمی مکث میکند و یک کلمه تحویل مان میدهد: «خودخواه نبود. اصلا نم یتوانست قبولکند خودش از موهبتی برخوردار باشد و دیگران با حسرتنگاهش کنند. با جدیت زیادی درس م یخواند. سفرم یرفت. رفقای گرمابه و گلستان داشت. مثل جوا نهای دیگردلبستگیهایی هم داشت اما زندگی کردن درا ردوی جهادیبه او فهمانده بود که پابند این مادیات نشود و از آن ها فرارکند. »مرتضی غیاثی م یگویدخیل یها نم یدانستند که سید مجتبیعضو بسیج است. با این حال برادرم معاون عقیدتی سیاسیپایگاه بسیج املش بود: «مطلقا درباره خودش حرف نمی زد.اصلا دوست نداشت تعریفی از او بر سر زبا نها باشد. هرچه بود را پنهان م یکرد و تا د لتان بخواهد سر به سردیگران می گذاشت. در خانه مثل یک خدمتکار کارهایمادرم را انجام م یداد. با همه سر شوخی را باز م یکرد وخنده به ل بشان م ینشاند. جهاد یها م یگفتند با وجوداو غمی در دل شان نم یماند. سید مجتبی ستون خیمه گاه جهادگرهای املش بود و بدون او کارهای سخت خریداری پیدا نمی کرد. خادم روستای یها م یشد و بی آن که خمی به ابرو بیاورد سفارش هایشان را روی چشمش می گذاشت »

نمک گیر حال خوش

خدمت به م حرومان شد مدیر مرکز بسیج سازندگی سپاه در شهرستان املش خاطر ههایفراموش نشدنیا ز سید مجتبی و دیگر دوستان شهیدش داردعبدالله فاضلی مقدم »م یگوید شهیدان دهقان پور،حاجی پورو غیاثی در تمام اردوهای جهادی منطقه حضور داشتند وروحیه شاد آن ها باعث تکاپوی بیشتر در گروه م یشد: «سال 86 اولین اردوی بسیج دانشجویی برگزار شد. ماموریت دانشجوهای جهادگر اتصال راه های مواسلاتی قطع شده بین روستاها بود. از آن به بعد سید مجتبی و دوستانش نمک گیرحال خوش خدمت به محرومان شدند و در همه اردوهای بعدی نیز حضور فعالی داشتند. همه اعضای گروه به سختی مشغول کار می شدند اما این سه نفر با انرژی مضاعفی نسبت به 37 نفر دیگرحاضر درا ردوی جهادی کار می کردند» حاجیه خانم غیاثی 4 پسر داشت. سید مجتبی در کارهای خانه به انداز های کمکحالش بود که جبران دختر نداشت هاش م یشد. 3 برادر دیگرش گواهی م یدهندکه مجتبی از بقی هشان آرا متر بود. با همه این حر فها جهادگرهای شهر املش او رابه عنوان شو خطبع ترین عضو گرو هشان معرفی م یکنند. سید مجتبی همزماندر دو رشته دانشگاهی تحصیل م یکرد و ب یادعا در اردوهای جهادی کار سخت عمرانیهموار کردن را ههای قطع شده مواساتی بین روستاهای مرتفع را به عهده داشت.

مجتبی غیاثی دراردوهای جهادی مشق خودسازی می کردهمیشه می شد روی کمک او حساب باز کردفاضلی مقدم میگوید گاهی کارهای جهادی خارج از نوبتی به ما محول م یشد که برایآن برنامه ریزی از قبل نشده بود. این طور وقت ها لازم نبود من به کسی رو بیندازم. چراکه سید مجتبی و شهیدان دهقان پور و حاجی پور آماده به خدمت بودند: «یادم هستدر ماه مبارک رمضان سال 89 از مدرس های با ما تماس گرفتند. به دلایلی مدرسه چندروزی تعطیل بود و از ما خواهش کرده بودند همان موقع برای رنگ آمیزی چند کلاس درس یک گروه از جهاد گران را به منطقه اشکورات اعزام کنیم. در آن وقت سال و درماه مبارک رمضان گروه فعال جهادی در کار نبود. با این حال به دلیل اینکه دیگر شرایطتعطیلی مدرسه وجود نداشت موضوع را با سید مجتبی در میان گذاشتم. خیلی زود بههمراه دو دوست دیگرش راهی آن دهستان شدیم. بعد از اذان ظهر راه افتادیم. تمام طول روز و بعد از افطار آن روز مشغول رنگ آمیزی شدیم. بعد از خوردن سحری کار را به اتمام رساندیم و به املش برگشتیم. » مسئول قرارگاه جهادی شهرستان املش م یگوید بهتریناردوی جهادی در تمام دوره ها مربوط به اردوی جهادی است که سید مجتبی و دوستانشدر آن به شهادت رسیدند: «سال 90 گروه 40 نفره ما فعال تر از هر سال دیگری ماموریتهایش را یکی بعد از دیگری به اتمام رساند. تمام فعالی تهای عمرانی،فرهنگی،پزشکیو درمانی و همچنین تربیتی با نحو احسن و با خروجی مطلوب برگزار شده بود. ما آماده تحویل پروژه ها و بازگشت به املش بودیم که متاسفانه سید مجتبی در سانحه تصادفی به همراه دو دوست دیگرش در راه خدمت به نیازمندان به شهادت رسید».

ماجرای کد ملی روی پاکت سیگارفاضلی مقدم از اشتیاق سید مجتبی برای پیوستن به سپاه پاسدارن خاطره ای دارد: «سید مجتبی علاقه مند بود که بعداز پایان تحصیلاتش در سپاه مشغول کارشود. خدمت در سپاه برایش مقدس بود. به شهدای سپاهی علاقه فراوانی داشت و می خواست قدم در راهآن ها بگذارد. یادم هست شبی در اردوی جهادی بودیمو از من درخواست کرد مشخصاتش را برای تشکیلپرونده بررسی یادداشت کنم. به او گفتم عجله نکند و فردا صبح این کار را می کنیم. اما امان از وقتی کهسر شوخی و خنده را باز می کرد. خودکار داشتیم اما هر چه گشتیم در آن روستا و آن شرایط کاغذیدم دس تمان نبود. سید مجتبی گفت سخت نگیر حاجی و از کنار کوره راهی پاکت سیگاری برداشت وروی آن مشخصات کامل و کد ملی اش را نوشت. هیچوقت این اتفاق را فراموش نم یکنم. زمانی که خبرشهادت او و دوستانش به ما رسید مسئولان اردویجهادی به دنبال مشخصات این عزیزان می گشتند.پرونده و مشخصات شهیدان حاجی پور و دهقان پور راداشتیم.

اما خبری از پرونده سید مجتبی نبود. ناگهان به یاد آن پاکت سیگار افتادم. همه دوستانش در حال گریه بودند. خودم هم حال بهتری از آن ها نداشتم.در همان لحظه این پاکت سیگار را از جیبم درآوردم وگفتم این مشخصات سید مجتبی است. همه هاجو واج مانده بودند که این کد ملی روی پاکت سیگارچه معنی دارد. سید مجتبی بذله گوی گروه ما بودو حتی در آن شرایط هم با کارهایش باعث شد هم همان حالی بین خنده و گریه و ناباوری پیدا کنیم.