حسین علیمردای خودباوری را به دانشآموزان محرومترین منطقه کشور هدیه داد
همه چیز از نذر بی نظیر خانم علیمرادی شروع شد. پسر بزرگش حسین در روز عاشورا به دنیا آمد. حسن پسر بعدی بود که در شب میلاد امام حسن مجتبی به این خانواده جمع و جور اضافه شد. وقتی بچهها به سن نوجوانی رسیدند مادرشان تصمیم گرفت نذرش را به سرانجام برساند. همیشه دختری به نام زینب میخواست. بعد از فراز و نشیبهایی تصمیم گرفتند دختری به همین نام را به فرزندخواندگی قبول کنند. زینب را گروه جهادگر بزرگوار حاج آقا عبدالله والی به این خانواده معرفی کردند. به خانم علیمرادی گفته شد برای دیدن زینب باید به منطقه کپرنشین بشاگرد از توابع میناب استان هرمزگان بروند. سال 1386 بود. حسین تازه استخوان ترکانده و وارد 14 سالگی شده بود. پدرش تصمیم داشت برای ادامه تحصیل در مقطع دکترای حسابداری به همراه همسر و فرزندانش به انگلستان سفر کند. فرصت دیگری نبود. همه اعضای خانواده با هم به دیدن زینب رفتند و ساعاتی را در آن کپرهایی که حکم خانه را برای بشاگردی های محروم داشت سپری کردند. کمی بعد حسین به انگلستان رفت اما همان دیدار کوتاه با گروه جهادی حاج آقا والی کار خودش را کرد و بعدها در جبهه محرومیت زدایی از او جهادگری بیبدیل ساخت.
آشنایی با مفهومی به نام منطقه محروم
به لطف مستندسازان و اعضای موسسه دست یاری به دشتیاری فیلمهای متعددی از شهید حسین علیمرادی به یادگار مانده است. در یکی از آنها حسین روند تبدیل شدنش به یک جهادگر شبانه روزی را این طور تعریف می کند: «من حسین علیمرادی، متولد سال 1374 و موسس و مدیرعامل موسسه دست یاری به دشتیاری هستم. داستان از 12 سالگی من شروع شد. من به همراه خانوادهام به منطقه بشاگرد هرمزگان رفتیم. در آن سال ها این منطقه وضعیت امروز دشتیاری را داشت. به آنجا سفر کرده بودیم تا سرپرستی دختر بچهای را قبول کنیم. این اولین مواجهه من با مفهومی به نام منطقه محروم بود. کمی بعد به دلیل ادامه تحصیل پدرم به انگلستان رفتیم.»
فرهنگسازی برای یک خیریه دانشجویی
هنگام تحصیل در مدارس انگلستان بود که حسین با خیریههای سازماندهی شده و کاربری آنها آشنا می شود و با خودش عهد میکند که وقتی به ایران برگشت به طور متمرکز روی ایجاد یک گروه خیریه جهادی فعالیت کند: «سوم دبیرستان بودم که به همراه خانواده به ایران برگشتم. وارد دانشگاه علامه طباطبایی که شدم از همان ترم اول به طور جدی تر تشکیل یک کانون خیریه را دنبال کردم. میخواستیم کانون فرهنگی و خیریهای را در دانشگاه علامه راهاندازی کنیم که در کنار آن هم به دانشجوهای خودمان کمک کنیم و هم فرهنگسازی کار خیر ایجاد کنیم. یعنی به دانشجویان به طور عملی نشان بدهیم که بدون پول هم می شود کار خیر کرد.» ابتدای سال 93 بود که کانون خیریه دانشجویی دانشگاه علامه طبابایی با مسئولیت حسین آغاز به کار کرد. برای هر طرح نامی با این عبارت گذاشته شد: «سهم من از. . . . . »بخشی از این کار خیر معطوف به فعالیتهای کمک آموزشی و ارسال کتاب و نوشت افزار به مناطق محروم بود. حسین نام این کارگره خیریه را «سهم من از تحصیل تو» گذاشته بود: «یک دانشجو داشتیم به نام ناصر بلوچ. ایشان بدون اطلاع من آمد و مقداری از این کتاب ها و نوشت افزارهایی که جمعآوری شده بود را به شهرستان شان در سیستان و بلوچستان برده بود. این ماجرا گذشت. سال بعد ایشان آمد در جلسهای و گفت میخواهم گزارشی از خروجی این بسته های کمک آموزشی که به دهستان دشتیاری بردم به شما بدهم. نشست کنار اعضای خیریه و با خوشحالی گفت امسال ما 15نفر قبولی کنکور داشتهایم.»حسین همان جا از ذوق زدگی ناصر بلوچ تعجب میکند و میگوید خب که چی؟ یعنی روستایتان اینقدر کوچک است که شما با این تعداد قبولی این همه ذوق کرده اید؟ ناصر بلوچ شروع به توضیح دادن میکند و میگوید نه من دارم در باره یک دهستان30 هزار نفری صحبت میکنم که 6 هزار نفر دانشآموز دارد و هر سال به زور دو سه نفر در آن موفق به قبولی در کنکور می شوند. حسین وقتی میشنود که یکی از دانشآموزان آنجا با دیدن آن کتاب ها گفته که بالاخره خدا با ما آشتی کرد؟ بالاخره کسی پیدا شد که ما را ببیند؟منقلب میشود. بعد از گذشت مدتی اولین بازدید گروه خیریه دانشگاه از منطقه دشتیاری سیستان و بلوچستان شکل میگیرد و حسین و دوستانش برای همیشه دامنگیر این خاک و مردمان خونگرم و مهربان و محرومش میشوند.
پدر شهید علیمرادی؛ تجربه احساس همزمان خوشحالی و نگرانی
به یاد فرزند ارشدش اشک دلتنگی به چشم میآورد. دکتر علیمرادی میگوید ابتدا گمان نمیکرده خیریهای که حسین در دانشگاه راهاندازی کرده بعد از طی سال های تحصیل هم تمام وقت او را به خود اختصاص بدهد. خودش میگوید نگرانیهای پدرانه باعث میشد گاهی اوقات با حسین خیلی جدی درباره آینده این کارها صحبت کنم: «من در یکی از روستاهای محروم همدان به دنیا آمدم. تا کلاس ششم را در همین منطقه تحصیل کردم. پس با طعم محرومیت آشنا هستم. اما زمانی که برای نخستین بار با شدت محرومیت در منطقه دشتیاری سیستان و بلوچستان آشنا شدم آنچنان ناراحت شدم که دلم می خواست خیلی زود با حرکتی به این دانشآموزان مناطق کم برخوردار کمک کنم. در این منطقه سنگ چین هایی را درست میکردند که شکل دایره داشتند. هر کدام از این سنگ چین ها در زمین خالی جایی که حتی سایهای نبود و در تازه در بهار و ماه اردیبهشت 40 درجه گرما به همراه شرجی داشت حکم یک کلاس درس را پیدا میکرد. بچهها بدون وسایل آموزشی و با ناچیزترین امکانات به همراه یک معلم درس های شان را میگذراندند. خب از این که پسرم در دوران دانشجویی چنین کار حسنهای را آغاز کرده بود بیاندازه خوشحال بودم اما بعد از آن نگرانیهایی در من شروع شد.» پدر حسین میگوید پیشرفتهای حسین و پشتکاری که داشت در من حس افتخار را به وجود میآورد اما همزمان با ازدواج او لازم دیدم که درباره آینده با او صحبت کنم: «تصورم این بود که این کارهای خیریه حسین در حصار همان دانشگاه میماند اما بعد از اتمام تحصیل حسین موسسهای به نام دست یاری به دشتیاری تاسیس کرد و مدیرآن شد. فعالیت های او شدت بیشتری گرفته بود بیش از 10 مدرسه با مشارکت منطقه آزاد چابهار و همکاری این موسسه تاسیس شد. حسین مبدع شعار مدرسهسازی، مدرسه یاری و مدرسه داری شد و در همه این مراحل این مدارس را پشتیبانی میکرد. به هر حال این راهی بود که انتخاب کرده بود. بعد از دیدن این جدیت بود که خانوادگی همراه او شدیم و مشوقش برای حضور در مناطق محروم بودیم.»
مادر شهید علیمرادی:این کار بزرگ با قدم هایی کوچک آغاز شد
نزدیکان شهید حسین علیمرادی میگویند او با گامهای راسخی که در جبهه محرومیتزدایی داشت باعث تغییر در مسیر زندگی خیلی ها شد. این تحول حتی به دل خانواده نیکوکار او هم راه پیدا کرده است و حالا بعد از رفتن او اعضای خانوادهاش مسئولیت رسیدگی به امور بیش از 20 مدرسه ای که در سیستان و بلوچستان با همکاری موسسه دست یاری به دشتیاری راه اندازی شده را به عهده گرفتهاند. مادر شهید علیمرادی میگوید حسین این کار بزرگ را با قدم هایی کوچک آغاز کرده و همه با چشم خودشان خروجی این حرکتهای معنادار او را دیدند: «کمی بعد از وورد به دانشگاه بود که حسین خیریه دانشگاه علامه طباطبایی را راه اندازی کرد. سال 1393 بود. او میدانست که پیش از هر چیز باید دانشجوها را پای این کار خیر بیاورد. از طرف دیگر هم حواسش بود که دانشجوها ممکن است نتوانند کمکهای زیادی داشته باشند. پس با شعار سهم من از تحصیل تو به میدان آمد. سهمیه 1000 تومانی برای این کار در نظر گرفت. یعنی مبلغی که در آن زمان هر دانشجویی با هر وضعیت مالی می توانست با پرداخت آن در این کار خیر مشارکت کند. این حرکت به بار نشست و خروجی بسیار مطلوبی داشت. حسین به همه نشان داد فقط برای امور خیریه نباید سراغ سرمایه داران بزرگ رفت بلکه با همین مبالغ اندک هم می توان تاثیر گذار بود. در گام بعدی بعد از شناسایی مناطق محروم منطقه دشتیاری بود که حسین بازبینی دیگری در کار خیر دانشجویی ایجاد کرد. او میگفت کار دانشجو آجر بالا انداختن و کارهای عمرانی نیست. چرا که با این کارها ممکن است اشتغال برای کارگران روزمزد آن منطقه از همانی که هست کمتر شود. پسرم معتقد بود دانشجو باید از ظرفیت های علمی برای رشد مناطق محروم استفاده کند. همین طرح بود که باعث شد خیریهای که او راهاندازی کرده مورد تقدیر قرار بگیرد و سرآمد دیگر خیریه های دانشجویی کشور شود.» فاطمه محرابی مدرس زبان انگلیسی است. میگوید بعد از شهادت پسرش مدتی دچار روحیات افسردگی شد و نمی توانست به تدریس ادامه دهد. اما یادآوری تلاش های شبانه روزی پسرش در خدمت به محرومان دوباره او را مصمم به ادامه راه تدریس برای افراد بیبضاعت و کمک به خیریه دست یاری به دشتیاری کرده است: «واقعیت این است که بچههای منطقه دشتیاری از ضریب هوشی بسیاری بالایی برخودار هستند. حسین به درستی متوجه این موضوع شده بود و لازم می دید به جز احداث دبستان و مدارس راهنمایی کاری جدی برای قبولی این جوانها در دانشگاهها انجام دهد. به همین خاطر نخستین مدرسه آمادگی برای کنکور با خدمات شیانه روزی را در همین منطقه احداث کرد. برای این کار با خیران زیادی وارد گفتگو شد و از مسئولان دلسوز منطقه آزاد چابهار نیز کمکهای بزرگی دریافت کرد. نتیجه این همکاریها در سال بعد به بار نشست و 23 نفر از دانشآموزان این مدرسه در این منطقه به شدت محروم در دانشگاههای سراسری قبول شدند و حالا در رشتههای خوبی مشغول تحصیل هستند. حسین با بهترین استادان که تخصص شان آماده کردن پشت کنکوری ها برای آزمون بود وارد مذاکره شد. بعد از این جلسه ها اساتید مشهوری مانند آقایان شاه حسینی، خداشناس و اساتید دیگر به طور داوطلب به منطقه دشتیاری رفتند و در این مدرسه شبانه روزی مشغول تدریس شدند. با یاد این تلاش هاست که حالا مصمم تر از قبل میخواهم راه پسرم را در مسیر محرومیت زدایی ادامه بدهم. این روزها میدانم که آرامش روح بزرگ پسرم و صبور بودن ما در داغ فراق او در گرو همین فعالیتهایی است که نهالش را او درزندگی ما کاشت.»
همسر شهید علیمرادی: می گفت ما برای انسان گرد هم آمدهایم
وقتی از همسر شهید حسین علیمرادی میخواهیم که از روحیات او برایمان بگوید به سالهای نخست دانشگاه کوچ میکند. حسین در ابتدای آشنایی با صبوری ویژه خودش حرفی به او زده بود که حالا درستی آن را بیشتر از قبل درک میکند: «تازه وارد دانشگاه علامه طباطبایی شده بودم. خب همه میدانند که این دانشگاه از دیرباز انجمن های فعالی داشت که دانشجو ها با عضویت در آن ها در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی فعالیتهایی را پیش میبردند. من در ابتدای ورود به دانشگاه عضو انجمن اسلامی دانشگاه شدم. از همان روزها حسین را میدیدم که با دست خالی اما با امید زیادی به دنبال ایجاد یک خیریه دانشجویی در کنار این انجمنها بود. همراهان اندکی داشت و کارش هنوز شکل مشخصی به خود نگرفته بود. روزی از من خواست که به این خیریه بپیوندم و کارهایی را به عهده بگیرم. راستش همچنان دوست داشتم در انجمن اسلامی بمانم. حسین همان روزها حرفی به من زد که تا به امروز آویزه گوش من شده است. گفت عضویت در انجمنهایی که در آنها بحث سیاسی میشود خوب است. اما من یک سوال دارم و این وسط دردی هم از کسی دوا میشود. با این حرفها به فکر فرو رفتم. حق با او بود. دیگر من هم مثل و مصمم بودم حرکتی انجام دهم تا به قول خودش خروجی ملموسی برای محرومیتزدایی و کمک به نیازمندان داشته باشد. به همین دلیل با راهنمایی حسین انجمنی با محرویت فرهنگسازی کار خیر در جامعه دانشجویی در دانشگاه علامه طباطبایی ایجاد کردیم.»
از کمک کردن مقطعی پرهیز میکرد
زهرا محمدی میگوید بعد از گذشت مدتی با برخوردی که بین او و یک دانشجوی سیستان بلوچستانی ایجاد شده بود با منطقه محروم دشتیاری آشنا شد و برای همیشه نامش با این دهستان بزرگ کم برخوردارو بچه های با استعداد آن گره خورد: «حسین با سفر به منطقه دشتیاری به قدری تحتتاثیر محرومیت کودکان مدارس نا به سامان آن جا قرار گرفت که دیگر آرام و قرار نداشت. خیلی وقتها با روحیه حساسی که داشت به خاطر این همه محرومیت اشک به چشم میآورد. خودش میگفت وقتی برای اولین بار به منطقه رفته تصور مردم بومی آن جا این بوده است که دوباره چند جوان تهرانی آمدهاند برای ژستهای نیکوکارانه خودشان چند عکس بگیرند و بروند. اما حسین برای همیشه در دشتیاری ماندگار شد و نشان داد آمده که بماند و برای بچههای بسیار با استعداد این منطقه کاری کند کارستان.» نتیجه تلاشهای حسین در تغییر نگرش در کار خیر دانشجویی باعث شد که خیریهای تاسیس شده در دانشگاه برنده جایزه نگاه نو در جشنواره رویش شود. دشتیاری 3 دهستان اصلی دارد که دهستان پیرسهراب آن داری 30 هزار دانش آموز است. دیدگاه حسین این بود که از کار پراکنده و البته موقتی پرهیز داشته باشد. میگفت به طور متمرکز روی دهستان پیرسهراب کار میکنیم و آن را به عنوان پایلوت در نظر میگیریم و بعد از رسیدن به خروجی مطلوب که سامان دادن به مدارس و احداث مراکز آموزشی و خدماتی بود سراغ مناطق دیگر میرویم.»
اعتماد سازی هفتخوان حسین بود
تا به حال گروههای مختلفی با هدف کمک و محرومیت زدایی چند روزی مهمان مناطق کم برخوردار سیستان و بلوچستان شدهاند اما برخی از آن ها هرگز موفق نشدهاند اعتماد بومی نشینان این منطقه را به خود جلب کنند: «بسیاری از گروههای جهادی تلاشهای زیادی در این مناطق انجام داده بودند. زحمت زیادی متحمل شدند. اما برخی از آنها فعالیتهایی پراکنده و مقطعی داشتند و متاسفانه عدهای هم برای عکس گرفتن و پر کردن صفحات مجازی شان راهی این دیار میشدند. بنابراین ایجاد اعتماد و ادامه همکاری با این بومیها برای حسین تبدیل به سختترین بخش مسیر شده بود. یادم هست در همان سفرهای اول متوجه شد مردم منطقهای به نام جنگارک دچار یک بیماری پوستی واگیر دار به نام گال شدهاند. باور کنید هیچ کسی به فکر این مردم نبود. حسین به سمت مناطق دیگر حرکت کرد و با خود دکتری به این روستا آورد. بعد از آن برنگشت. دوباره حرکت کرد و با دارو به کنار آن خانوادههای بیبضاعت محروم برگشت. مهرش به دل پدر و مادرها نشست و خود آن ها هم پای کار آمدند و کمک حال خیریه ما در مراحل بعدی شدند.»
شادی بچههای بلوچی در مدارس نونوار دشتیاری
زهرا محمدی میگوید حسین به جملههای بزرگی از برخی چهرههای دوست داشتنی عمرش دل داده بود و به آن ها عمل میکرد: «عاشق حضرت امیرالمومنین علی(ع) بود برای همین نام پسرمان را امیر علی گذاشتیم. می گفت اگر همه مسلمانان شیعه منش مولا علی را داشته باشند عالم همه مجذوب او میشوند. با این حال همه وقت و تمرکز و انرژی اش را روی مناطقی گذاشته بود که میدانست اهل تسنن هستند و برخی از آنها حساسیت بالایی نسبت به شیعیان نشان میدادند. به طوری که وقتی ما وارد منطقه میشدیم در ابتدا استقبالی انجام نمیشد. اما حسین با همان مرامی که از مولایش امام علی (ع) آموخته بود کاری کرد که در سفرهای بعدی همین مردم با هر چه در آستین داشتند به استقبال ما میآمدند. قوم بلوچ بسیار قوم مهمان نواز و دست و دلبازی هستند. عاشق مهمانشان هستند و روی آن تعصب ویژهای دارند. به همین خاطر برای آسایش راحتی او هر کاری میکنند. حسین کاری کرد که این بومی ها او را از خودشان دیدند و به او اعتماد کردند.» همسر حسین علیمرادی میگوید حسین از جناحی شدن فعالیتها و کمکها به مناطق محروم واهمه داشت و به شدت از این رفتارها پرهیز میکرد: «در این مواقع همیشه جمله معروف امام موسی صدر را تکرار میکرد. میگفت ما برای انسان گرد هم آمدهایم. به گفتن این جمله و عمل کردن به آن اصرار داشت تا اگر کسی میخواهد کمکی به خیریه دست یاری به دشتیاری بکند بداند که هدف ابتدایی ما از تاسیس آن چه بوده است و به بیراهه نرود. تا به حال با یاری خیران محترم موسسه دست یاری به دشتیاری توانسته بیش از 20 مدرسه و مرکز درمانی و خدماتی در منطقه دشتیاری استان سیستان بلوچستان احداث کند. حسین علیمرادی در آذر ماه سال ۱۳۹۸ هنگام شناسایی و بازدید از مناطق محروم دشتیاری در سانحه تصادفی جانش را دست داد و آسمانی شد. اما خیریه دست یاری به دشتیاری هنوز پابرجاست و این روند تا حذف تمامی محرومیت های مردم دوست داشتنی سیستان و بلوچستان ادامه خواهد داشت. این روند تا حذف تمامی محرومیت های مردم عزیز و دوست داشتنی این منطقه ادامه خواهد داشت.»