طرح ۱۶۵۰ لبخند در شیبان

نبض امید در شیبان، جهاد سفید پوشان در دل محرومیت

چشم‌ها پر از امید بود؛ امیدی که قرار بود از پشت درهای درمانگاه کوچک شهر، در چهره‌ پزشکان جهادی و لبخند بیماران جاری شود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج سازندگی خوزستان، در گزارشی از خبرنگار فارس خوزستان؛  خورشید تازه از افق شیبان بالا زده بود و سکوت کوچه‌های این شهر کوچک با صدای پای مادرانی که دستان فرزندانشان را گرفته بودند، شکسته می‌شد. 

چشم‌ها پر از امید بود؛ امیدی که قرار بود از پشت درهای درمانگاه کوچک شهر، در چهره‌ پزشکان جهادی و لبخند بیماران جاری شود. عطر دارو و بوی استریل وسایل پزشکی در هوای درمانگاه پیچیده بود؛ جایی که جان‌های خسته، برای درمان به این سفیدپوشان دل سپرده بودند.

ورود جهادگران به میدان

«سه روزه که تمام کادر درمان اینجا مستقر شدن و نمی‌دونین چقدر از این اتفاق خوشحالیم.» این را مادر نرگس می‌گوید؛ دختربچه‌ای که به دلیل مشکلات بینایی، مدرسه را ترک کرده بود.

اردوی جهادی تیپ مستضعفان خوزستان از روز ۲۱ آذر آغاز شد و به مدت سه روز در درمانگاه شهر شیبان جریان داشت. این گروه جهادی با همکاری بنیاد علوی و بسیج دانشجویی دانشگاه جندی‌شاپور اهواز، آمده بودند تا مرهمی شوند بر زخم‌های کهنه محرومیت.

۱۶۵۰ خدمت در سه روز

موسی خنافره، مسئول این گروه جهادی می‌گوید: «ما در این سه روز بیش از ۱۶۵۰ خدمت به مردم شیبان ارائه کردیم؛ خدماتی در رشته‌های دندانپزشکی، ارتوپدی، قلب، زنان و زایمان، داخلی، اطفال، گفتار درمانی، بینایی‌سنجی و شنوایی‌سنجی.»

صدای دکتر احمدی، دندانپزشک جوان تیم، از داخل اتاق شنیده می‌شود: «دهنت رو باز کن عزیزم... آفرین، کار تمومه!» صدای خنده کودکی در هوا می‌پیچد. مادرش می‌گوید: «اینجا دندانپزشک نداریم. نمی‌دونین چه لطف بزرگی کردن.»

قصه محرومیت شیبان

یک متخصص داخلی که از اهواز آمده، با دقت فشار خون پیرزنی را اندازه می‌گیرد و بعد، برای چند لحظه مکث می‌کند. او می‌گوید: «بیماری‌های ساده‌ به‌خاطر نبود امکانات، خطرناک می‌شن.»

خانم اکبری، مادر دو کودک، نسخه‌ای در دست دارد و با لبخندی امیدوار می‌گوید: «عینک رایگان برای بچه‌هام نوشتن. تا الان نمی‌تونستم تهیه کنم.»

همدلی، کلید حل مشکلات

«این‌همه مشکل برای یه شهر کوچیک، خیلی زیاده.» این را خنافره، مسئول گروه می‌گوید. «ما اینجا با کمترین امکانات اومدیم، ولی واقعاً تأثیرش رو دیدیم. امیدواریم که مسئولان به این مناطق بیشتر توجه کنن.»

برگزاری این اردوی جهادی نشان داد که همدلی و مشارکت جمعی می‌تواند گره‌های بزرگی را باز کند؛ گره‌هایی که شاید سال‌ها در پیچ‌وتاب کاغذبازی‌ها گیر افتاده بودند.

سه روز پر از تلاش و امید، حالا به پایان رسیده بود. جهادگران در حال جمع‌کردن وسایل بودند، اما چهره‌های خسته و رضایتمندشان نشان می‌داد که این پایان، آغازی دیگر است.جوان‌ترین عضو گروه، می‌گوید: «یه‌وقتایی فقط یه لبخند یا یه دعای خیر کافیه که آدم بفهمه مسیرش درسته.»

پایانی، پر از امید

حالا خاطره‌ای از خدمت و جهاد در ذهن مردم این منطقه نقش بسته است. ۱۶۵۰ خدمت، شاید تنها عددی باشد روی کاغذ، اما برای مادری که نگران سلامتی فرزندش بود یا پیرمردی که رایگان یک پزشک قلب را دید، این عدد یعنی زندگی.

آخرین نور آفتاب روز سوم بر شیبان افتاده است. جهادگران در حال ترک درمانگاه هستند و مردم محلی با دست تکان‌دادن بدرقه‌شان می‌کنند. کودکانی که با عینک‌های تازه روی بینی‌شان بازی می‌کنند، پیرزن‌هایی که لبخند می‌زنند و مادرانی که سبک‌تر از قبل به خانه بازمی‌گردند؛ همه این‌ها نشان می‌دهد که جهاد، هنوز هم زنده است.