می گفت شاه رگم فدای ناموس علی (ع)
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج سازندگی؛ پارسال همین موقع از سال بود که یکی از بچه های محله غیاثی و میدان خراسان در دفاع از حرم عسکریین ع به شهادت رسید. هادی ذوالفقاری وصیت کرده بود پیکرش به کشور بازنگردد و در وادی السالم نجف دفن شود و این چنین حسرت وداع با او بر دل های مومنین باقی ماند. امروز اما قرار بود دارالمومنین تهران، دیگر فرزند سلحشورش را در آغوش بگیرد. حمید اسداللهی که از همین محله برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم ع راهی حلب شده بود، بر خلاف هادی ذوالفقاری به میان بچه محله ایش بازگشت و از مقابل مسجد امام موسی بن جعفر ع تشییع شد. محله ای که در جغرافیای کوچکش تکیه عسگری، تکیه چال، مسجد مهدیه، مسجد فاطمیه، مسجد نیک عهد، مسجد محبین حضرت زهرا س، مقبره 5 شهید مدفون در پارک چهل تن و ... را جا داده باشد، باید هم خاستگاه خیزش دم به دم سلحشوران و مدافعان حرم باشد.
من المومنین رجال ...
پاسدار رشید اسلام و جدیدترین افتخار دارالمومنین تهران با حضور سیل جمعیت تشییع شد. در جریان مراسم تشییع حاج حمید اسداللهی، یکی از همرزمانش سخنرانی کرد؛ سخنرانی سرشار از حماسه و دلاوری. حاج محسن پس از پخش صوت قرآن زیبا و جان نواز شهید اسداللهی که جمعیت را به گریه انداخته بود، سخنانش را اینگونه آغاز کرد: از مومنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند، وفا کردند. بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده اند. همرزم شهید مدافع حرم، افزود: حاج حمید اسداللهی به عهدش با خدا و امام زمان عج وفا کرد. همه هدف او سربازی برای ولی جامعه بود. در تمام زندگیاش سعی کرد دین خدا و معارف اهل بیت را خوب بفهمد و به آن عمل کند. بزرگترین آرزوی حاج حمید این بود که حداکثر خدمات به جبهه حق و حداکثر ضربات به دشمن از مجرای او جریان پیدا کند.
تو را خواستم برای مهدی (عج)
رزمنده مدافع حرم در ادامه با اشاره به وصیت نامه شهید اسداللهی خاطرنشان کرد: وصیتنامه نورانی حمید را بخوانید. مناجات او با امام عصر عج، سخن گفتن او با مقام معظم رهبری، صحبت او با مظلومین و مستضعفین جهان و توصیه هایش به فرزندش را بخوانید. در بخشی از وصیت نامه، حاج حمید به فرزندش میگوید که محمد! زندگی کن برای مهدی عج، محمد! درس بخوان برای مهدی عج، محمد! ورزش کن برای مهدی عج، محمد! من تو را از خدا نخواستم برای خودم، تو را خواستم برای مهدی عج. حاج محسن، افزود: الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السالم. آنان کسانی بودند که خون قلب شان را به حسین علیه السلام بذل کردند و قبل از او شهید شدند. بزرگترین آرزوی حمید رسیدن به این عبارت در زیارت عاشورا بود. دوست داشت مانند یاوران ابا عبدالله تا آخرین قطره خون گردنش را در راه امام زمانش هدیه کند. و بدانید آن ترکشی که سالها انتظارش را میکشید، سرانجام در شام شهادت امام حسن عسکری بر شاهرگش نشست و او تا آخرین قطره خونش را برای یوسف زهرا عج بذل کرد.
بعدها درباره حمید اسداللهی بیشتر می شنوید
همرزم شهید مدافع حرم، درباره نحوه اعزام و شهادت حمید اسداللهی، گفت: حمید به عشق نوکری در جبهه، لهجه سوری را قبل از اعزام یاد گرفت. یک روز پیش از اعزام به منطقه به من گفت محسن بلیط بگیر برویم مشهد. رفتیم در خدمت امام رضا ع نشستیم. حمید عرض کرد یا امام رضا ع! آقا جان! همه ما را به شما می شناسند، ولی نعمت ما شما هستید، کاری کنید آبرو ریزی نکنیم، موثر و به درد بخور باشیم. براتش را از امام رضا ع گرفت. حاج محسن خاطرنشان کرد: یک ساعت قبل از حرکت به سمت محل اعزام در تهران با من تماس گرفت. گفت محسن با یک داروخانه هماهنگ کن تا بدون نسخه به ما دارو بفروشد، منطقه نیاز دارد. میدانستم در آن روزها دست و بالش تنگ است. پول قرض کرد و دارو خرید و شد مصداق آیه هاجروا جاهدوا حمید نزدیک به 14سال در نهایت شور و انرژی در این مسیر سربازی کرد. سال ها در مناطق محروم در اردوهای جهادی شرکت و برای مستضعفین نوکری کرد. حمید سال های طولانی در لبنان، عراق، پاکستان و سوریه ماموریت های مهمی را انجام داد و امروز پدر و مادر حاج عماد مغنیه به عشق او آمده اند. حمید اسداللهی کسی است که بعدها درباره او بیشتر می شنوید.
می دانست که قرار است برود
رزمنده مدافع حرم گفت: به سوریه که رسیدیم هیچکس حمید را نمی شناخت اما او به سرعت رشد کرد و امام جماعت، قاری و بهیار تخصصی گردان شد. حمید از همه جلو میزد و یک رزمنده مطیع بود. شب شهادت امام حسن عسکری ع چنان دعای توسلی خواند که همه را منقلب کرد. می دانست که قرار است برود. به فراز مربوط به امام حسین ع که رسید گفت تمام زندگیم مال حسینه. و به فراز مربوط به امام رضا ع که رسید عرض کرد امام رضا ع! زن و بچهام را به تو می سپارم. شب عملیات از شهادتش با خبر بود. وی افزود: نیم ساعت قبل از حرکت برای رسیدن به منطقه عملیات همه در ماشین نشسته بودیم. دیدیم حمید نیست. دنبال حمید گشتم تا پیدایش کردم. رفته بود حمام. داد زدم حمید دیر شده، گفت دارم غسل شهادت میکنم. عملیات که شروع شد، حمید دلاورانه جنگید. فرمانده گردان، منطقه ای را به حمید نشان داد و از او خواست تا آنجا را ببندد اما حمید شروع کرد به التماس. به فرمانده گردان گفت جان حضرت زهرا س بگذارید با شما بیایم و تا آزادسازی کامل منطقه بجنگم. حمید و یارانش در همین عملیات یکی از مهمترین مناطق سوریه را از اشغال تکفیریهای ملعون آزاد کردند.
ترکش حین تیمم بر شاهرگش نشست
حاج محسن اظهارکرد: در میانه عملیات که فشار آتش دشمن زیاد شده بود، حمید به سید و موالیش اباعبدالله اقتدا کرد و به کناری آمد. میخواست برای اقامه نماز تیمم کند. در حالی که مشغول تیمم بود ترکشی که سال ها انتظارش را میکشید تا او را به مادرش حضرت زهرا س برساند و او را از شرمندگی یاران سید الشهدا در آورد، از راه رسید و بر شاهرگش نشست. خون حمید در حال تخلیه کامل بود اما او اصلا تقلا نمیکرد. چشم های حمید آرام آرام بسته می شد. در همین حین یکی از رزمندگان گفت حمید! اذان شده و باید نماز بخوانی همانطور که اربابت در روز عاشورا وسط معرکه نماز خواند. به جای اقامه نماز بگو الله اکبر. صدای حمید در نمی آمد اما لب هایش شروع کرد به حرکت. حمید نمازش را وسط معرکه خواند و به اربابش رسید.
شاهرگم فدای ناموس علی (ع)
رزمنده مدافع حرم گفت: هر وقت به زیارت حرم عقیله بنیهاشم س مشرف می شدیم، حمید شعری را زیر لب می خواند و دائم ناله میزد که پای ناموس علی ع شاهرگ مو میدم من / علوی میجنگم، مرتضوی میمیرم / انتقام حرم زینبو من میگیرم / حسنی مذهبم و حسینی آئینم من / پای ناموس علی ع شاهرگمو میدم من. حاج محسن در حالی که پلاکش را در دست گرفته بود، اظهار کرد: همرزمان حمید امروز با لباس نظامی در میان شما حاضر شده اند. ما هرگز پلاکهایمان را از گردنمان خارج و لباس های نظامی مان را عوض نمیکنیم. ما به دنبال از بین بردن موانع ظهور هستیم و این مسیر را خالی نمیکنیم. آمریکا و همه مستکبران بدانند که ما یک حمید از دست دادیم اما هزاران حمید اسداللهی به برکت خون مطهر او تربیت خواهد شد.