اهالی کوت عبدالله نام شهید محمد ناصری را زنده نگاه داشته اند

برادرم به همراه شهید موسوی بارها رفتند و آمدند تا وسایل شخصی و دارویی و درمانی این پیرمرد جور شد. نمی‌دانید این بیمار چطور در حق این دو جوان رشید دعا می‌کرد. واقعا مخلصانه برای رضای خدا و بندگانش تلاش می‌کردند و سرآخر به آرزوی شان که رو سپیدی در محضر اباعبداالله (ع) بود رسیدند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج سازندگی، به رسم عشیره‌اش در کوت عبدالله در 15 سالگی متاهل شد. در فاصله 6 سال 3 فرزند به خانواده‌اش اضافه شد و در 21 سالگی برای خودش یک پدر تمام عیار بود. از کودکی در موکب و تکیه و هیئت‌ها قد کشید. هر کجا نامی از سیدالشهدا(ع) می‌آمد به آن سمت و سو کشیده می‌شد. شهید محمد ناصری ششمین فرزند از یک خانواده 9 نفره بود. خیلی زود با طعم فقر و نداری آشنا شد. در منطقه کم برخورداری مثل کوت عبدالله نداری نیازمندان چاه ویل است و پر شدنی نیست. با این حال دست روی دست گذاشتن در مرام محمد نبود. با دوست و رفیق مجاهدش سید محسن موسوی آنقدر خالصانه به محرومان خدمت کرد که سرآخر متاع گران بهای شهادت را برای دنیا و آخرتش خرید.

در گرفتاری‌ها پی برادرم می فرستادند

برادر بزرگ‌تر شهید محمد ناصری می‌گوید دوست و آشنا برادرم را به دست به خیری می‌شناختند: «از کودکی دلسوز نیازمندان بود. تاب دیدن فقر و محرومیت را نداشت. هر کمکی از دستش بر می‌آمد برای شادی دیگران انجام می‌داد. بسیار خوش خلق و مهربان بود و با اخلاص و بی‌منت به کار خدمت‌گزاری برای دیگران مشغول می‌شد. مدرک دیپلم کامپیوتر داشت و در امور اداری حوزه علمیه کار می‌کرد. بودن در محیط حوزه و همچنین پیوند محکم او با پایگاه بسیج انصارالحسین پای او را به  اردوها و امور جهادی باز کرد. در کمک رسانی به محرومان آنقدر شناخته شده بود که اگر در محله‌های اطراف سقف خانه خانواده محرومی خراب می‌شد به دنبال برادرم می‌فرستادند و او هر طور شده با ارتباط‌هایی که می‌گرفت و تلاشی که می‌کرد گره‌گشای مشکل این جور خانواده‌ها می‌شد.»

در سیل کوت عبدالله شبانه‌روز کار می‌کرد

 در روزهای جولان سیل سال گذشته بیشتر وقت شهید محمد ناصری در این قرار گاه بسیج می‌گذشت: «برادرم شبانه‌روز برای این که باری از دوش مردم برداشته شود کار می‌کرد. یادم هست نیروهای بسیج با هزار و یک مشقت چند سیل‌بند برای تعدادی از روستاها درست کردند. ساعت 2 نیمه‌شب بود که اهالی روستا به من تماس‌گرفتند و گفتند شدت و قدرت سیل آنقدر زیاد است که این سیل‌بند ها نیمه شکسته شده‌است و به زودی آب گل آلود دوباره به خانه‌های مردم وارد می‌شود. تا رسیدن نیروهای بسیج 5 ساعتی مانده بود. همان وقت دیدم که محمد جاکن شد. با چند ماشین حرکت کردند و نیم ساعت بعد با تعداد زیادی از مردان فامیل‌مان از راه رسید. خیلی زود به آن روستا رفتیم و تا صبح با پر کردن گونی ها از خاک، سیل‌بند دیگری درست کردیم و به این ترتیب خانه‌های 10 خانوار آن روستا در امان ماندند. با این حال تا نیروهای دیگر بسیجی از راه برسند با مدیریت محمد و دوست جهادی‌اش سید محسن موسوی خانه ها را تخلیه کردیم تا آسیبی به اهالی نرسد. محمد در آن روزها خواب و خوراک نداشت و شبانه روز برای کمک رسانی در دسترس بود.

پیرمرد بیماری که فراموش نشد

در روزهای سخت است که جان‌های صیقل خورده از مهربانی فرصت ظهور و بروز پیدا می‌کنند. در سیل کوت عبدالله بود که همه شاهد رسیدگی شهید محمد ناصری و دوست جهادگرش شهید سید محسن موسوی به یک پیرمرد بیمار شدند: «در آن بحبوحه که هر کسی به فکر خودش بود لحظه به لحظه این دو جوان با کمک کردن به دیگران می گذشت. پیرمرد بیماری در نزدیکی ما زندگی می‌کرد. شرایط بیماری این پیرمرد به گونه‌ای بود که نیاز به وسایل شخصی داشت. برادرم به همراه شهید موسوی بارها رفتند و آمدند تا وسایل شخصی و دارویی و درمانی این پیرمرد جور شد. نمی‌دانید این بیمار چطور در حق این دو جوان رشید دعا می‌کرد. واقعا مخلصانه برای رضای خدا و بندگانش تلاش می‌کردند و سرآخر به آرزوی شان که رو سپیدی در محضر اباعبداالله (ع) بود رسیدند.

چراغ این موکب روشن است هنوز

یک روز مانده به میلاد آقا امام زمان (عج) بود. هر سال شهید محمد ناصری و شهید محسن موسوی به کمک باقی جوانان کوت عبدلله خیابان ها را چراغانی می‌کردند و در موکب سید محسن به اهالی شیرینی و شربت می‌دادند. بعد از آمدن سیل و از ریخت و روز افتادن خانه‌ها حالی به دل کسی نمانده بود. همه غمگین بودند. برادر شهید ناصری می‌گوید به دنبال راهی برای امیدوار کردن اهالی کوت عبدالله بودیم:« خیلی از خیر ها و علمای حوزه علمیه به موکب داری و دست به خیری سید محسن و برادرم اعتقاد و اعتماد داشتند. این بود که خبر رسید محموله‌ای از کمک‌های غذایی و اسباب بازی برای بچه های سیل‌زده رسیده و این دو باید بروند و آن ها را تحویل بگیرند. یک روز مانده به نیمه شعبان بود. خیلی خوشحال بودند که با رسیدن این کمک ها امسال هم می‌توانند در موکب پذیرای محرومان باشند و در حضور اهل بیت رو سفید شوند. سید محسن هر سال در دهه فاطمیه، دهه اول محرم، اربعین و نیمه شعبان این موکب را راه‌اندازی می‌کرد و همه در این ایام مهمان این موکب می‌شدند. با شنیدن این خبر جان تازه گرفتند. قرار بود در راه برگشت محمد همراه سید محسن به شیرینی فروشی بروند تا در روستاها برای سیل زده‌ها جشن نیمه شعبان را به پا کنیم. اما این آخرین ماموریت این دوجوان رعنا در راه خدمت‌گزاری به محرومان شد. پیش از آن که آن ها به اهالی محروم و فقیر کوت عبدالله و روستاهای سیل زده آن عیدی بدهند آقا امام زمان(ع) بهترین عیدی را به آن ها داد. برادرم و سید محسن شبانه و در تاریکی روانه شدند تا مردم صبح عید شان را با این هدایا و بسته های ارزاق شروع کنند. اما در راه هر دو در تصادف شدیدی که بین خودروی  آن ها و یک تریلی اتفاق افتاد جان شان را در راه شادی نیازمندان فدا کردند و برای همیشه نوکری دستگاه حضرت اباعبدالله (ع)نصیب شان شد. هنوز هم که هنوز است مردم چراغ موکب این دو شهید را در کوت عبدالله روشن نگه می‌دارند و نام و یاد آن ها بین این اهالی خونگرم همیشه زنده می‌ماند.»