جـوان اهـل تسـننی که جـهادی های پاوه را با نام او می شناختند
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج سازندگی؛
نامش نشانی از ارادت داشت؛
مسـئول گروه هـای جهادی کرمانشـاه بـه خوبی خلق و خـوی علیرضـا را بـه یاد مـی آورد. پیـش از هر چیز می گویـد خانـواده علیرضا اهل تسـنن بـودن اما علاقه زیادی به امامان شـیعه داشـتند و برای همین نام علیرضا را برای پسرشـان انتخاب کردند: همان طور که می دانید بیشـتر هموطنان غیـور و عزیز ما در شـهر کوچک پاوه اهل تسـنن هسـتند. علیرضا در بحبوحه انقلاب به دنیا می آید. شـهر پـاوه کمی بعـد از انقلاب بسـتر حوادث سیاسـی متعددی می شود. حضور شـهید بزرگوار دکتر چمـران و یـاران شـان در این شـهر و نجات مـردم آن از جنگهـای چریکـی داخلـی باعث شـد ارادت مردم این شـهر به شـیعیان انقلابی بیشـتر شـود. نام علیرضا هـم نشـان می دهد کـه پـدر و مـادر او با این کـه اهل تسـنن بودند تا چه انـداز به امامـان ما ارادت داشـتند.
افتخار جهادی های پاوه بود؛
مسـئول گـروه جهادی منتظـران ظهور می گویـد اواخر دهـه 80 بـا علیرضـا عبداللهی آشـنا شده اسـت و این آشنایی مسـیر را برای فعالیت های جهادی بعدی هموار کـرده اسـت: میدانـم وقتی فردی بـه ویژه اگـر جوان باشـد از دنیا برود اطرافیان با ترحـم درباره خوبی های او حـرف می زننـد. الان می خواهم خداونـد را گواه بگیرم تعریف هایی که از این جوان بسـیجی ولایت مدار می کنم اصلا بـه این دلیل نیسـت که بـه او ارادت داشـتم و یا ایـن که چـون از دنیا رفتـه دهانم را به ذکـر خوبی های او بچرخانـم. علیرضا عبداللهی به معنـای واقعی کلمه گل سرسـبد جهادی های پـاوه بود. خاطـره هایی در ذهنم هسـت. وقتی نیـرو کم می آوردیـم و مثال قرار بـه اعزام می شـد از پـاوه کـه حـرف به میـان می آمـد می گفتند نیازی نیسـت نیرو اعزام کنید چون عبداللهی آنجاسـت و خـود بـه خود بقیـه را هم بسـیج می کنـد. یعنی این شـهید بزرگوار تا ایـن اندازه فعال بود کـه از حضورش اسـتفاده می کردنـد تـا به جاهـای دیگری کـه نیرو کم اسـت بسـیجی اعزام شود. بسـیج و جهادی های پاوه را با نـام این بزرگوار می شـناختند و به خاطـر می آوردند.
می گفت این ویژگی انسان را بیچاره می کند؛
مثل بیشـتر اهـل تسـنن در عشـیره عبداللهی ها هم رسـم بـر این بـود که جوان هـا خیلی زود سـرو سـامان بگیرند و بـه خانه بخت شـان بروند. علیرضا بعـد از ازدواج صاحـب دو دختر شـد. کارگـر روزمزد شـهرداری پاوه بـود. حقوق کمی داشـت اما هیچ گاه او را ناراضـی نمی دیدیـد. تا احوالش را می پرسـیدیم بلافاصلـه می گفـت الحمـدالله و می خندید. بسـیار متواضـع و قانع بـود. از خوانـدن قرآن لـذت می برد و هـر وقـت صـدای تلاوت می آمـد او را غـرق در سـکوت می دیدیم. ویژگی ثابتـش در همه بحران ها و امـور جهـادی توجه بـه نمـاز اول وقت بـود. کارگر شـهرداری بود و هـر وقت میان کار صـدای اذان بلند می شـد بدون زیرانداز در وسـط میدان هـا و پارک ها و کنـار پیـاده رو هـای خلـوت اقامـه نمـاز می کرد. می گفت عمر انسـان بـه مویی بند اسـت. اگـر نماز را اول وقـت نخوانیـم از کجـا بدانیم کـه عمر کفاف می دهـد و می دانیـم کـه قطعـا میتوانیـم نمازمان را بـه جـا بیاوریـم. حـرف اساسـیاش این بـود که همیـن اطمینان انسـان بـه زیـاد زنده مانـدن همه کارهـا را از بیـخ و بن خـراب کـرده و او را بـه راه های باطـل کشـانده اسـت و الا اگر انسـانی بدانـد که در دنیـا ماندنـی نیسـت چـرا باید ظلـم کنـد و مدام حرص بزنـد؟ میگفت ایـن ویژگی انسـان را بیچاره می کند و خوشـبخت واقعی کسـی اسـت که بتواند هـم در ایـن دنیا بـه درسـتی و با هـدف زندگی کند و هـم اندوختـه خوبی برای آخرتش داشـته باشـد.
بالاترین عبادت خدمت به محرومان است؛
در سـال 1391 دو زلزلـه بزرگ خسـارت های زیادی به اهر، هریـس و ورزقان وارد کردند. خانه بیشـتر روستایی های این منطقه روی سرشـان آوار شده بود. این منطقه سردسـیر اسـت و شـب ها دمای هوا بـه چند درجه زیر صفر می رسـد. بـا این که ایـن اتفـاق در اواخر تابسـتان رخ داد لازم بود که خیلی زود لـوازم ابتدایی ضروری و کمک هـای مردمـی را به این مناطق برسـانیم. تعداد روسـتاها زیاد بـود و آواره ها چشـم انتظار کمک مانده بودند. علیرضا از جهادی های قدیمی و فعال پـاوه بود. از کرمانشـاه بـا او تماس گرفتیم. مقرر شـد با یک مینی بـوس از اعضای تیم جهادی پـاوه به سـمت ورزقـان حرکت کنند تا در آنجا با سـاماندهی راه ها باعث رسـیدن کمک هـای ضروری به زلزله زدگان شـوند. می گفتنـد در بین راه بـرای زلزله زدگان ختم صلوات گرفته بود. نمی دانست تا چند روز قرار است در منطقه بماند. رضایت همسـرش را جلب می کرد و در این طور مواقع از سـرکارگر شـهرداری تقاضای مرخصـی بدون حقوق و نامحدود داشـت. البتـه آن ها هم با ایـن کارهای جهادی علیرضا آشـنایی داشـتند و معمولا به خوبی با او همکاری می کردند. متاسفانه سفر بـه ورزقـان آخرین ماموریت جهادی او شـد و در بین راه با چپ شـدن مینی بوس در سـانحه تصادف جادهای جان عزیزش را در راه خدمت به محرومان از دسـت داد.
این جهادگران الیق عنوان «شهید» هستند؛
مسـئول گـروه جهـادی پیـروان والیـت از فـداکاری هـای علیرضا خاطـره های بیشـماری دارد: «یقیـن دارم کـه روح بلنـد ایشـان راضـی بـه گفتن بسـیاری از ایـن کارها نیسـتند. ایشـان بـا وجود این که همیشـه دسـت تنگ بودنـد با وقت شـان و انـرژی که داشـتند به کار خیـر اهتمام میکردنـد. اصال یـک الگوی تمام عیـار بـرای ایـن موضـوع بودنـد کـه بـا دسـت خالـی هم میشـود بـه کمک محرومـان رفـت. بـرای همین با خودشـان قـرار داشـتند و همسرشـان را هم در جریـان قـرار داده بودنـد کـه بـا وجـود داشـتن خانـواده و دو دختـر خردسـال روزهـا کارگـر روزمـزد شـهرداری باشـند و عصـر هـا یـک جهـادی فعـال.« حسـینی میگوید حرف آخرش درخواسـت همـه خانوادههای شـهدای جهادگر از مسـئوالن سـپاه پاسـداران انقالب اسلامی اسـت: »همه این جهادگران پاسدار بودهانـد و در جبهـه محرومیتزدایـی جان بر کـف مجاهدت ها کردهانـد. عنوان شـهید الیق ایـن جوان هاسـت که هر یـک به تنهایـی میتوانند الگـوی جوانان دیگر جامعهشـان باشـند. امیدواریم با تالش مسـئوالن عنوان شـهید به این عزیزان اطلاق شـود و خانوادههـای ایـن عزیزان جهادگر نیـز مورد تکریم قـرار بگیرند.»