سیل زدگان کوت عبدالله فداکاریهای این جهادگررا فراموش نمیکند؛

مـوکب سـید محسـن برپاسـت هنوز

در تمـام طـول روزهـا و هفته های سـال مشـتاق آمدن محرم بود. همه اهالی «کوت عبدالله» سـید محسـن موسـوی را به موکـب داری و نوکـری در دسـتگاه سیدالشـهدا (ع) می شـناختند. تا اسـمش می آیـد زبان ها به تحسـین و البته حسرت زود از دسـت رفتن این جـوان رعنا باز می شـود. خانواده و رفقای جهادی و بسـیجی شـهید سـید محسـن موسـوی می گویند در مراسـم ترحیـم او بود که از کارهـای خیـر بی شـمار و ناگفتـه اش خبـردار شـدند و جانشـان از فـراق این رفیق بی چشم داشـت شـان بیشـتر بـه درد آمد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج سازندگی، باور، نبودن سـید محسـن در خانواده هنوز برای برادرش سخت است. سید مهدی موسوی می گوید: بیشـتر خاطره هایی که از رفتار سید محسـن دارد به دلسـوزی بـرای نیازمنـدان برمی گردد. برادرم یک چیـز را خیلی خوب می دانسـت. می گفت فقر دشـمن دین اسـت. وقتی کسـی در بدبختی ها و گرفتاری هـا بـه دام بیفتـد ممکن اسـت ایمـان از کف بدهـد. به همین دلیل اصرار داشت که موکب و ایستگاه های صلواتی را در فقیر نشین ترین نقطه کوت عبدالله دایر کنیم.

سـید مهـدی می گوید: همه نیازمندان موکب برادرم را می شـناختند و برای درد دل هم که شـده سراغ او می آمدند: ما هم از خانـواده معمولی هسـتیم و دسـتمان به مال دنیا بند نیسـت. در کوت عبـدالله فقر و نداری و محرومیت بیداد می کند. یعنی شـما در اینجا خیلی شـاهد فاصله طبقاتی که در شـهرهای دیگر می بینید، نیسـتید. با این حال بـرادرم اصلا اهل تحویل گرفتن رفقایش و سـود رسـاندن بـه آن ها نبود. اگـر نـذری بـه او می دادند که در هیئت و موکبی که داشـت تقسـیم کند، نقش مقسـم بودن را به بهترین شـکل ممکـن ایفا می کرد. طـوری برنامه ریـزی می کـرد کـه ابتدا غذاهـا و باقی کمک ها به کسـانی برسـد که به معنای واقعی کلمه به نان شـب شـان محتـاج بودند.

سـید مهدی مکثی می کنـد و دوبـاره راوی تلاش هـای بـرادرش برای رسـیدگی به نیازمندان می شود: شـاید فکر کنید حالا که سـید محسن به شـهادت رسیده و بین مـا نیسـت می خواهم از خوبی هـای او بگویم. امـا کسـی از او بدی ندیده اسـت. با غریبه ها هم آشـنا بود و در سـیل اخیـر کوت عبدالله برای شـان فداکاری هـا کرد. سـید محسـن بـرادر من بود امـا بعد از تصادفـی که در راه خدمـت بـه همین محرومان کـرد و او را از دسـت دادیـم تازه کمی با این کارهای خیرش آشـنا شـدیم. هنوز داغدار او هسـتیم، اما میدانم که او در آن عالم دیگر هم نوکر دسـتگاه عشـق همیشگی اش حضرت اباعبد الله الحسـین(ع) اسـت و با این فکر آرام و قرار پیدا می کنیم. بعد از شـهادتش خیلی از نیازمندان به سـراغ ما می آمدند و از کار های خیر او می گفتند. این طـور وقـت ها معلوم میشـد در دنیایی که همـه برای دیده شـدن تلاش می کننـد هنوز هم گمنامی خریدار دارد. سـید محسـن این کارهـا را برای نشـان دادن خوبی های خـودش انجام نمی داد. همه کارهـای خیرش برای رضایـت خـدا و اهل بیـت (ع) بود. از نوجوانـی در هیئت ها خدمت کرده بود. عاشـق پیاده روی اربعین بود. در بین راه نمی دانید چه نوکری هایی برای زائـران حضرت اباعبدالله (ع) می کرد. مردم اینجا سـید محسـن را در حال ایـن خدمت هـا دیده بودنـد و می گفتند این جوان لایق شـهادت اسـت.

از طلبه های مدرسـه علمیه کوت عبدالله اسـت و سـابقه آشـنایی اش با شـهید سـید محسـن موسـوی به چند سـال قبل بـر می گـردد. با ایـن حـال می گویـد این شـهید جهاد گـر در صداقت مثـل آب زلال  بـوده اسـت و حتـی غریبه ها هم به سـرعت بـا او همـدل و همزبان می شدند: نخسـتین ویژگی سـید محسـن صداقـت و دلسـوزی بی انـدازه اش بـرای فقرا و نیازمندان بود. خدا شـاهد اسـت که در سـیل سـال گذشـته که تمـام کوت عبـدالله را در بـر گرفت چطـور در راه آسـایش مردم جان فشـانی و خدمت رسـانی می کرد. لحظـه ای او را بیکار نمی دیدیم. از کاری که فارغ می شـد به سـرعت سراغ فداکاری دیگـری می رفـت. تلفـن از دسـت او نمی افتـاد. مدام به هر مسـئول پایگاه و بسـیجی ها و حوزوی هایی که می شـناخت تماس می گرفت. آنهـا هـم حلقه اتصـال بیـن او و افـراد خارج از شـهر می شـدند و همینطـور بـا حرکت خودجوش او کمک به شـهر می رسـید. یعنی سـید محسـن یک تنه و به تنهایی کار یک پایگاه جهادی را در منطقه پیش می برد.

دوسـت جهادگر سید محسـن می گوید: با از دست دادن او کار رسـیدگی به نیازمندان روی زمین نمی مانـد. موکب نوکری اش بـرای سیدالشـهدا (ع) را برپـا می کنیـم و راه او در فقیرنشـین تریـن محله هـای کوت عبـدالله ادامه خواهد داشت: سـید محسـن در بطن نیازمنـدان زندگـی می کرد اما حواسـش بـاز به از خـودش نیازمندتر هـم بود. بعد از سـیل بارها به روسـتایی ها سرکشـی می کـرد و برای شـان و بـه ویژه برای ایتـام آن هـا هدایایی از طرف حـوزه علمیه قم می بـرد. خـودش مثل بسـیاری از جوان هـای دیگر بیکار بـود. بعد از دیپلم به سـختی دنبال پیدا کـردن کاری بود امـا در این نواحی محروم بـه نـدرت برای جوان هـا کار پیدا می شـود. با این حال بـاز هم بیکار نمی مانـد و کارگـری و بنایی می کـرد و مزدش را با نیازمندان سـهیم می شد. سـید محسـن در شـب نیمه شـعبان به آرزویش رسید: کمی قبـل از سـانحه تصافـی کـه او را بـرای همیشـه از ما گرفـت با من تماس داشـت. پشـت تلفن با صدای بشاشـی عید را تبریک گفت و خبـر داد کـه با حـوزوی ها برای خرید شـیرینی می روند. بنا داشـتند بـه مناسـبت عید به همـه اهالی کوت عبدالله شـیرینی بدهنـد. در راه برگشـت تصادفی شـد و سـید محسـن در شب نیمه شـعبان با همه اعمال نیکی که از او سراغ داریم در محضر سیدالشهدا (ع) و حضرت بقیه الله (عج) حاضر شـد. باور نبودن سـید برای همه سـخت است. ما او را شـهید زنـده می دانیـم. به یادش موکـب را دوبـاره دایر می کنیم و راهـش کـه رسـیدگی به نیاز محرومـان بـود را ادامه خواهیـم داد.

افزودن دیدگاه جدید

About text formats

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.